عنوان:خطاهای رایجی که در تربیت فرزندان اتفاق می افتد
این مقاله در مورد تفریح و سرگرمی می باشد.
برای شمایی که سالها از روزهای کودکی فاصله گرفتهاید، فهمیدن اینکه در ذهن فرزندتان چه میگذرد، کار آسانی نیست. تنها کاری که این روزها از دست شما برمیآید، این است که خودتان را جای کودکتان بگذارید و باتوجه به آنچه در ذهن خودتان میگذرد روشی برای مقابله با او انتخاب کنید یا همانطور که در گذشته با شما رفتار شده، با او هم برخورد کنید.
اما روانشناسان کودک معتقدند الگوهای کهنه تربیتی برای خود ما هزار و یک مشکل ایجاد کرده و دلیلی ندارد که همیشه همانطور که خودمان قربانی اشتباهات والدینمان شدهایم، فرزندان را هم قربانی این روشهای حل مسئله که به ارث بردهایم، کنیم. از طرف دیگر آنها فکر میکنند ساختار ذهنی کودکان آنقدر با ما بزرگترها متفاوت است که روشهای انتخابیمان همیشه نمیتواند نتیجهای که انتظار داریم را بههمراه بیاورد.
با خواندن این مطلب میتوانید اشتباهاتی که هر روز برای مقابله با کودکتان انجام میدهید را بشناسید و از عواقبی که با انجام دادنشان برای خودتان و او ایجاد میکنید باخبر شوید. اما نگران نباشید! ما به شما راههای جایگزینی را پیشنهاد میدهیم تا هم به هدفتان برسید و هم مشکلات دیگری را برای خودتان و کوچولویتان ایجاد نکنید.
اشتباه اول: دروغ مصلحتی میگویید؟ خانم «ش» وقتی از گریههای هر روزه کودکش قبل از رفتن به مهد کلافه شد، در خانه بغلی مهدکودک را به دخترش نشان داد و گفت اینجا را میبینی؟ اینجا خانه آقای پلیس است و بچههایی که گریه میکنند را در آن نگه میدارند. اگر هنوز میخواهی مهد نروی من مشکلی ندارم! میتوانی به خانه آقای پلیس بروی! گریههای دختر کوچولو همان لحظه تمام شد و بغض جایش را گرفت. خانم «ش» از آن روز به بعد دخترک را در سکوت به مهد میبرد تا اینکه مربی مهد یک روز ماجرا را از او پرسید و گفت دخترک تمام روز درمورد آقای پلیس همسایه صحبت میکند.
یک راه بهتر کودکتان را از نمایش دادن احساساتش نترسانید. او با تمام وجود از اینکه از شما جدا شود و به مهد برود، ناراحت است و بهخاطر همین گریه میکند. اما این سکه روی دیگری هم دارد. او باید نظمپذیر باشد، خودش را با شرایطش انطباق دهد و هر روز برای رفتن به مهد آماده شود. حالا چهکار باید بکنید؟ گفتن دروغهای مصلحتی آسان و بسیار وسوسهکننده است اما ما پیشنهاد دیگری داریم. پیشنهاد ما نشان دادن کمی همدلی و صادق بودن است. میتوانید وقتی گریههای کودکتان را میبینید، به جای عصبانی شدن یا تهدید کردنش، بگویید «میدانم که امروز دلت نمیخواهد مهد بروی! من هم واقعا بعضی وقتا دوست ندارم سر کار بروم.
بعضی روزها دلم میخواهد در خانه بمانم، کمی استراحت کنم و بعد با تو به پارک بروم. اما آدم همیشه نمیتواند کارهایی که دوست دارد را بکند و گاهی باید با درنظر گرفتن شرایطی که برایش بهوجود آمده، بپذیرد که راه دیگری ندارد و خودش را بیشتر عذاب ندهد. تو میتوانی به مهد بروی و برنامههای خوبی که میخواستیم امروز صبح داشته باشیم را بعد از برگشتنم از سر کار انجام دهیم.» به این توصیه عمل کنید و به کودکتان نشان دهید درکش میکنید و متوجه ناراحتیاش هستید. او میتواند با کمک شما راهحل کنار آمدن بالغانه با چیزهایی که دوست ندارد را یاد بگیرد.
مادر و دختر اشتباه دوم: تهدید میکنید؟ میخواهید کاری کنید که فرزندتان هیچوقت به حرفهای شما گوش نکند؟ تهدید کنید اما عمل نکنید! میخواهید با شما لجبازی کند و هر وقت که میخواهد از شما انتقام بگیرد آن کار را تکرار کند؟ تهدیدش کنید! بچههای والدینی که بیش از اندازه از قوه قهریه استفاده میکنند و به خیال خودشان با اقتدار کودکشان را تربیت میکنند، کمتر از دیگر والدین به حرف آنها گوش میدهند. اینکه شما مدام با خشم و اخم و تهدید با رفتارهای بد کودکتان مقابله کنید، او را از انجام این کارها نمیترساند بلکه انگیزهاش را برای اثبات اینکه از شما قویتر است و میتواند حرف خودش را به کرسی بنشاند، بیشتر میکند.
یک راه بهتر باور کنید اینکه شما آدم بده قصه باشید اصلا جالب نیست و عواقبی دارد که مقابله با آنها کار آسانی نیست. وقتی به کودکتان میگویید اگر بار دیگر کنترل تلویزیون را به زمین بکوبی هیچوقت نمیگذارم به آن دست بزنی، میدانید کودکتان چه میشنود؟ «تا وقتی مامان سراغم بیاید و کنترل را بگیرد وقت دارم چند بار دیگر آن را به زمین بکوبم.» شاید بهجای این تهدید کردنها بهتر باشد کودکتان را با عواقب رفتارش کنترل کنید و بعد اگر چیزی تغییر نکرد، بدون تهدید کردنش او را متوقف کنید.
مثلا با آرامش بگویید «اگر کنترل را روی زمین بزنی خراب میشود و دیگر نمیتوانی تلویزیون را برای دیدن برنامه کودک روشن کنی!» بعد هم آن را از او بگیرید و جایی که نمیتواند برش دارد بگذارید. البته قبل از چنین توصیههایی به سن کودکتان و قدرت درکش توجه کنید. اگر کودکتان هنوز یکساله نشده، بعید است که چیزی از حرفهای شما دستگیرش شود، پس کافی است او را با تکان دادن انگشت و گفتن نه متوجه نادرست بودن کارش کنید و بعد کنترل را از او بگیرید. بهجای اینکه بعد از این اتفاق با دوباره دادن وسیله به او گریههایش را ساکت کنید، او را سرگرم بازی یا کاری که دوست دارد، کنید.